خانه »
برچسب ها "داستان" دانلود آهنگ پازل باند به نام داستان
پخش آنلاين آهنگ داستان از پازل باند با بالاترین کیفیت
هم اکنون در مجله ایما برای شما کاربران آهنگ داستان را از پازل باند همراه متن آهنگ با بهترین کیفیت آماده کرده است
[caption id='' align='aligncenter' width='400']دانلود آهنگ پازل باند به نام داستان[/caption]
متن آهنگ پازل باند داستان
زیاد که باشی زیادی میشی من بد نبودم تو داری میشی ...
[caption id="attachment_7516" align="aligncenter" width="400"] حکایت پندآموز ۳ سوال پادشاه[/caption]حکایت پندآموز ۳ سوالسلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی و گرنه عزل میشوی.سوال اول: خدا چه میخورد؟سوال دوم: خدا چه می پوشد؟سوال سوم: خدا چه کار میکند؟وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی فهمیده و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه: خدا چه میخورد؟ ...
داستان های جالب و خواندنی
داستان کوتاه کلوچهزن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد.
در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.وقتی او اولین کلوچهاش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.
در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!هر ...
داستان طنز «آزمون دامادها»
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.مادر زن دامادها، یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کردو در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کردکه پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.دامادش فوراً...شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.فردا صبح یک ماشین ...
داستانهای آموزنده ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت.ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽآمد، ﺷﯿﺮ را میخورد ﻭ سکهاﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ میانداخت.ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ.ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ.ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ.ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ.ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ...
داستانهای کوتاه آموزنده
داستان کوتاه احساس شکست :روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد.او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادنيک ديوار شيشهاى در وسط صندوقچه آن را به دو بخش تقسيم کرد.در يک بخش، ماهى بزرگى قرار دادو در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بودو دانشمند به او غذاى ديگرى نمىداد.ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به ...
داستان کوتاه شمع فرشته:مردي كه همسرش را از دست داده بود، دختر سه ساله اش را بسيار دوست ميداشت.دخترك به بيماري سختي مبتلا شد،پدر به هر دري زد تا كودك سلامتياش را دوباره به دست آوردهرچه پول داشت براي درمان او خرج كردولي بيماري جان دخترك را گرفت و او مرد.پدر در خانهاش را بست و گوشه گير شد.با هيچكس صحبت نميكرد و سركار نميرفت.دوستان و آشنايانش خيلي سعي كردند ...
فرار از زندگیداستان «فرار از زندگی» استاد گفت:….خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.مکالمات بین کودکان به این صورت بود: -الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. -نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. -اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟ و حرف هایی از این قبیل… استاد ادامه داد:همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند. انسان نیز این گونه است.او ...
کاربرد ضرب المثل :ضرب المثل اگر بشود ، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند. داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود :روزی، ملانصرالدین به شهری ساحلی سفر کرد. ملا که تا آن موقع دریا را ندیده بودوقتی به کنار دریا رسید خیلی تعجب کرد و ...
درجمع مردم یا در مکانی یکی بالاجبار پشت به یکی می ایستدیا می نشیند ازاینکه پشت به کسی می باشدازآن شخص عذرخواهی می کند.شخص هم درجواب میگویدخواهش می کنم عیب نداردو به کنایه میگوید:راحت باش،<<گل پشت وروندارد>> ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺻﺒﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﺸﻌﺮﺍﺀ ﻭ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﭘﺎﻣﻨﺎﺭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﺗﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ...