امام صادق (ع) از نگاه شاگردان ایشان
امام صادق علیه السلام شیخ الائمه است. از همه ائمه دیگر عمر بیشتری نصیب ایشان شد؛ شصت و پنج ساله بود که از دنیا رحلت فرمود. عمر نسبتا طویل آن حضرت و فتوری که در دستگاه خلافت رخ داد (امویان و عباسیان سرگرم زد و خورد با یکدیگر بودند) فرصتی طلایی برای امام وجود آورد که بساط افاضه و تعلیم را بگسترانند و به تعلیم و تربیت و تاسیس حوزه علمی بپردازد. “قال الصادق” شعار علم حدیث گردید و اینگونه نشر و پخش حقایق اسلام امکان پذیر شد.
از آن زمان تا کنون هر کس از علما و دانشمندان اعم از شیعی و مذهب و… که نام آن حضرت را در کتب و آثار خود ذکر کردهاند، با ذکر حوزه و مدرسهای که آن حضرت تاسیس کرد و شاگردان زیادی که تربیت کرد و رونقی که به بازار علم و فرهنگ اسلامی داد توام ذکر کردهاند. همانطوری که همه به تقوا و معنویت عبادت آن حضرت اعتراف کردهاند.
شیخ مفید از علمای شیعه میگوید آنقدر آثار علمی از آن حضرت نقل شده که در همه بلاد منتشر شده است. از هیچ کدام از علمای اهل بیت آنقدر که از آن حضرت نقل شد، نقل نشده است. اصحاب حدیث نام کسانی را که در خدمت آن حضرت شاگردی کردهاند و از خرمن وجودش خوشه گرفتهاند ضبط کردهاند، چهار هزار نفر بودهاند و در میان اینها از همه طبقات و صاحبان عقاید و آراء و افکار گوناگون بودهاند.
محمد بی عبدالکریم شهرستانی، از علمای بزرگ اهل تسنن و صاحب کتاب معروف الملل و النحل، درباره آن حضرت میگوید: «هو ذو علم غزیز و ادب کامل فیالحکمه و زهد فی الدنیا و ورع عن الشهوات» یعنی او هم دارای علم و حکمت فراوان و هم دارای زهد و ورع و تقوای کامل بود.
بعد میگوید مدتها در مدینه بود، شاگردان و شیعیان خود را تعلیم میکرد و مدتی هم در عراق اقامت کرد و در همه عمر متعرض جاه مقام و ریاست نشد و سرگرم تعلیم و تربیت بود.
در آخر کلامش در بیان علت اینکه چرا امام صادق توجهی به جاه و مقام نداشت اینطور میگوید: «من غرق فی بحر المعرفه لم یقع فی شط و من تعلی الی ذروه الحقیقه لم یخف من حط» یعنی آنکه در دریای معارف غوطهور استبه ساحل خشکی تن در نمیدهد و کسی که به قله اعلای حقیقت رسیده نگران پستی بلندی و انحطاط نیست.
۱- مالک بن انس، فقیه مدینه میگوید: هرگاه نزد امام صادق(ع) میرفتم، آن حضرت بالش به من میداد تا برآن تکیه کنم. او ارج و منزلتی برایم قائل بود و میفرمود: مالک! دوستت دارم. من از این گفته او خرسند میگشتم و به این جهت، حمد و سپاس الهی را به جای میآوردم. وی هرگز از سه حال بیرون نبود:
یا روزه بود، یا به عبادت خدا ایستاده بود و یا به ذکر حق مشغول بود. آن بزرگوار از پرهیزکاران بزرگ و پارسایان والا مقام و خدا ترس بود…
مجالسش لذت بخش و سودش به دیگران بسیار بود. هرگاه میخواست بگوید: «قال رسول الله» رنگ مبارکش گاهی سبز و گاهی زردمیشد، به طوری که دیگر نزد آشنایان خود هم شناخته نمیشد.
در یکی از سالها با وی حج گزاردم. هنگامی که شتر آن حضرت به محل احرام «میقات» رسید، هرچه میخواست بگوید: «لبیک اللهم لبیک» نتوانست. به روی زمین بیفتاد. عرض کردم: آقا! ناچار هستید از این که تلبیه را بگویید. آن حضرت فرمود: ای ابن ابی عامر! چگونه به خود جرات دهم و بگویم: «لبیک اللهم لبیک»; در حالیکه میترسم که پروردگار در جواب بگوید: «لالبیک و لا سعدیک».
۲-ابن رئاب گوید: امام صادق(ع) در سجده چنین میگفت: «اللهم اغفرلی و لاصحاب ابی فانی اعلم ان فیهم من ینقصنی »; خداوندا! مرا و یاران پدرم را بیامرز. میدانم در میان آنان کسانی هستند که بدی من را میگویند.