خانه » برگه (صفحه 3)
دانلود فیلم و سریال
غزل شماره 364 دیوان حافظ : ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم

ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم چون لاله می مبین و قدح در میان کار این ...

غزل شماره 360 دیوان حافظ : گر از این منزل ویران به سوی خانه روم

گر از این منزل ویران به سوی خانه روم دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم نذر کردم که هم از راه به میخانه روم تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک به در صومعه با بربط و پیمانه روم آشنایان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم بعد از این دست من و زلف چو زنجیر نگار چند و ...

غزل شماره 352 دیوان حافظ : روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست و از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم زلف دلبر دام راه و ...

غزل شماره 349 دیوان حافظ : دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم دوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنم نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنم زردرویی می‌کشم زان طبع نازک بی‌گناه ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم ای نسیم منزل لیلی خدا را تا به کی ربع را برهم زنم اطلال را جیحون کنم من که ...

غزل شماره 348 دیوان حافظ : دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمست عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم جرعه جام بر این تخت روان ...

غزل شماره 330 دیوان حافظ : تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم بر آستان مرادت گشاده‌ام در چشم که یک نظر فکنی خود فکندی از نظرم چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله که روز بی‌کسی آخر نمی‌روی ز سرم غلام مردم چشمم که با سیاه دلی هزار قطره ببارد چو درد دل شمرم به هر نظر بت ما جلوه ...

غزل شماره 319 دیوان حافظ : سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و ...

غزل شماره 311 دیوان حافظ : عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام وز خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید که بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز هم بدین کار کمربسته و برخاسته‌ام با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار در غم افزوده‌ام آنچ از دل و جان کاسته‌ام همچو حافظ به خرابات روم ...

غزل شماره 307 دیوان حافظ : هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل

هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمایل هر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید از شافعی نپرسند امثال این مسائل گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری مرضیّهُ السجایا محمودهُ الخصائل در عین گوشه‌گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به ...

غزل شماره 305 دیوان حافظ : به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل

به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل که کس مباد ز کردار ناصواب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم که از سؤال ملولیم و از جواب خجل ز خون که رفت شب دوش از سراچهٔ چشم شدیم در نظر رهروان خواب خجل رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش که شد ز شیوهٔ آن ...

غزل شماره 304 دیوان حافظ : دارای جهان نصرت دین خسرو کامل

دارای جهان نصرت دین خسرو کامل یحیی بن مظفر ملک عالم عادل ای درگه اسلام پناه تو گشاده بر روی زمین روزنه جان و در دل تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی بر روی مه افتاد که شد حل مسائل خورشید چو آن خال سیه دید به دل گفت ای کاج که من بودمی آن هندوی مقبل شاها فلک از ...

غزل شماره 297 دیوان حافظ : زبان خامه ندارد سر بیان فراق

زبان خامه ندارد سر بیان فراق وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق دریغ مدت عمرم که بر امید وصال به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم به راستان که نهادم بر آستان فراق چگونه باز کنم بال در هوای وصال که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق بسی نماند که کشتی عمر غرقه ...

غزل شماره 295 دیوان حافظ : سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ

سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوه گل سوری نگاه می‌کردم که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ یکی چو باده ...

غزل شماره 286 دیوان حافظ : دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش گوش کن ...

غزل شماره 282 دیوان حافظ : ببرد از من قرار و طاقت و هوش

ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوشتعبیر غزل شماره 282 ...

درباره سایت
مجله اینترنتی ایما با هدف راه اندازی سایتی جامع در حوزه اجتماعی وب فارسی از سال ۱۳۹۷ فعالیت خود را آغاز کرده و در زمان کوتاهی حوزه فعالیت محتوایی خود را به بیش از 124 عنوان مجموعه گسترش داده است.
شبکه های اجتماعی
شبکه های اجتماعی راهی برای بودن همیشه کنار هم
کلیه حقوق برای " مجله ایما " محفوظ است.